part43
ا/ت: بله مشکلی هست؟
تهیونگ: خب بیا باهم میریم دیگه
ا/ت: باهم؟ یعنی با رئیسم نمیتونم بیام فکر کردی من نمیدونم تو داری از من امتحان میگیری
تهیونگ: امتحان چی؟ وقتی سرکاریم رئیس صدام کن ما دخترعمو پسرعمو هستیم پس تهیونگ صدام کن
ا/ت: ببخشید تهیونگ من خودم با تاکسی میرم
تهیونگ:باشه من رفتم
بیست دقیقه بعد
خیلی احمقی ا/ت چرا با تهیونگ نرفتم ساعت ۱۱شب هست من هنوز نه شام خوردم نه اینجا تاکسی یا ماشینی پیدا میشه چیکار کنم اخه چند نفر از دور دیدم رفتم سمتشون مست بودند سریع فرار کردم چیکار کنم زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: الو
ا/ت: الوو رئیس کسی نیست منو ببره تاکسی هم نیست میشه بیای دنبالم؟ 😭
تهیونگ: کجایی؟
ا/ت: دو خیابون بعد از شرکت
تهیونگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: میترسم
تهیونگ: مشکل خودته
ا/ت: نه نه رئیس قطع نکن من میترسم
گوشیو قطع کرد یه ماشین اومد جلوم
تهیونگ: سوار شو
ا/ت: اینجا بودی
تهیونگ: اره میدونستم کسی پیدا نمیشه ولی خواستم یه شب بترسی دیگه نگی باهام نمیای
ا/ت: رئیس خیلی خوبی خیلی دوست دارم
تهیونگ: سوار شو
چند دقیقه بعد
ا/ت: رئیس
تهیونگ: بله
ا/ت: میشه بریم یه چیزی بخوریم؟ شام نخوردم خیلی گرسنه ام
تهیونگ: من اینجا رستورانی نمیشناسم
ا/ت: من میشناسم بریم؟
تهیونگ: بریم
۱۰دقیقه بعد
ا/ت: اینجاست بریم
رفتیم داخل
تهیونگ: امروز خسته شدی؟
ا/ت: اهمم ولی خوب بود وقتی کنارم هستی حس خوبی دارم فکر میکنم میتونم موفق بشم
تهیونگ: خوبه خب حالا ا/ت جانوز کیه؟
ا/ت: اینجا رئیسم نیستی به تو چه
تهیونگ: فردا که هستم
ا/ت: جانوز دوست صمیمه
تهیونگ: پسره
ا/ت: اهمم تو خارج باهم بودیم بعد باهم برگشتیم
تهیونگ: دوست پسر داری؟
ا/ت: نه تو داری؟
تهیونگ: دوست پسر؟
ا/ت: عزیزم دوست دختر
تهیونگ: اها نه
ا/ت: کسیو دوست داری؟
تهیونگ: بله؟
ا/ت: میگم کسی هست دوسش داشته باشی؟
تهیونگ: اهمم اره
ا/ت: واقعا کیه؟ زن داداشم
تهیونگ: زن داداشت؟
ا/ت: اره دیگه داداش من داداش ندارم پس خودت و تهیان داداشم هستید خب حالا کیه؟
تهیونگ: نمیشناسیش تو چی کسی هست دوسش داشته باشی؟
ا/ت:نه بزار من بپرسم دختره خوشگله؟
تهیونگ: اره
ا/ت: شاید خیلی ارایش میکنه یا عمل کرده خیلی بهش نزدیکی
تهیونگ: حس میکنم چند روزیه دارم بهش نزدیک تر میشم ارایش هم بلد نیست بکنه ولی خوشگله و کیوته قدش کوتاست و مهربونه ولی خیلی احمق هم هست من باهمین دیوونه بازیاش عاشقش شدم
ا/ت: معلومه خیلی دوسش داری وقتی درموردش داری حرف میزنی چشمات برق میزنه و دستات میلرزه
تهیونگ: سه ساله عاشقشم ولی اون حتی فکر نکنم یک دقیقه هم بهم فکر کرده باشه
#فیک
#سناریو
تهیونگ: خب بیا باهم میریم دیگه
ا/ت: باهم؟ یعنی با رئیسم نمیتونم بیام فکر کردی من نمیدونم تو داری از من امتحان میگیری
تهیونگ: امتحان چی؟ وقتی سرکاریم رئیس صدام کن ما دخترعمو پسرعمو هستیم پس تهیونگ صدام کن
ا/ت: ببخشید تهیونگ من خودم با تاکسی میرم
تهیونگ:باشه من رفتم
بیست دقیقه بعد
خیلی احمقی ا/ت چرا با تهیونگ نرفتم ساعت ۱۱شب هست من هنوز نه شام خوردم نه اینجا تاکسی یا ماشینی پیدا میشه چیکار کنم اخه چند نفر از دور دیدم رفتم سمتشون مست بودند سریع فرار کردم چیکار کنم زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: الو
ا/ت: الوو رئیس کسی نیست منو ببره تاکسی هم نیست میشه بیای دنبالم؟ 😭
تهیونگ: کجایی؟
ا/ت: دو خیابون بعد از شرکت
تهیونگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: میترسم
تهیونگ: مشکل خودته
ا/ت: نه نه رئیس قطع نکن من میترسم
گوشیو قطع کرد یه ماشین اومد جلوم
تهیونگ: سوار شو
ا/ت: اینجا بودی
تهیونگ: اره میدونستم کسی پیدا نمیشه ولی خواستم یه شب بترسی دیگه نگی باهام نمیای
ا/ت: رئیس خیلی خوبی خیلی دوست دارم
تهیونگ: سوار شو
چند دقیقه بعد
ا/ت: رئیس
تهیونگ: بله
ا/ت: میشه بریم یه چیزی بخوریم؟ شام نخوردم خیلی گرسنه ام
تهیونگ: من اینجا رستورانی نمیشناسم
ا/ت: من میشناسم بریم؟
تهیونگ: بریم
۱۰دقیقه بعد
ا/ت: اینجاست بریم
رفتیم داخل
تهیونگ: امروز خسته شدی؟
ا/ت: اهمم ولی خوب بود وقتی کنارم هستی حس خوبی دارم فکر میکنم میتونم موفق بشم
تهیونگ: خوبه خب حالا ا/ت جانوز کیه؟
ا/ت: اینجا رئیسم نیستی به تو چه
تهیونگ: فردا که هستم
ا/ت: جانوز دوست صمیمه
تهیونگ: پسره
ا/ت: اهمم تو خارج باهم بودیم بعد باهم برگشتیم
تهیونگ: دوست پسر داری؟
ا/ت: نه تو داری؟
تهیونگ: دوست پسر؟
ا/ت: عزیزم دوست دختر
تهیونگ: اها نه
ا/ت: کسیو دوست داری؟
تهیونگ: بله؟
ا/ت: میگم کسی هست دوسش داشته باشی؟
تهیونگ: اهمم اره
ا/ت: واقعا کیه؟ زن داداشم
تهیونگ: زن داداشت؟
ا/ت: اره دیگه داداش من داداش ندارم پس خودت و تهیان داداشم هستید خب حالا کیه؟
تهیونگ: نمیشناسیش تو چی کسی هست دوسش داشته باشی؟
ا/ت:نه بزار من بپرسم دختره خوشگله؟
تهیونگ: اره
ا/ت: شاید خیلی ارایش میکنه یا عمل کرده خیلی بهش نزدیکی
تهیونگ: حس میکنم چند روزیه دارم بهش نزدیک تر میشم ارایش هم بلد نیست بکنه ولی خوشگله و کیوته قدش کوتاست و مهربونه ولی خیلی احمق هم هست من باهمین دیوونه بازیاش عاشقش شدم
ا/ت: معلومه خیلی دوسش داری وقتی درموردش داری حرف میزنی چشمات برق میزنه و دستات میلرزه
تهیونگ: سه ساله عاشقشم ولی اون حتی فکر نکنم یک دقیقه هم بهم فکر کرده باشه
#فیک
#سناریو
- ۲۸.۶k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط